زندگی _چالز دیکنز

درباره سایت
بسم الله الرحمن الرحیم پیامبر اکرم (ص)(الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرحهم) :العلم خزائن و مفتاحها السّؤال فسلوا یرحمکم اللَّه فإنّه یوجر فیه أربعه: السّائل و المعلّم و المستمع و المحبّ لهم؛ علم گنجینه هاست و کلید آن پرسش است بپرسید تا خدا بر شما رحمت آرد که خدا در کار علم چهار کس را پاداش می دهد پرسنده و آموزگار و شنونده و کسی که دوستدار ایشان است. (hawzah.net)

زندگی _چالز دیکنز
تعداد بازديد : 41

«چارلز دیكنز» در هفتم فوریه 1812، در «پورتس موث» انگلستان به دنیا آمد‌. وی دومین فرزند از هشت فرزند «الیزابت دیکنز» و «جان دیکنز» بود‌. سالهای اولیه زندگی‌ دیكنز به صورت داستان بوده است‌. او خود را پسری کوچک و نه چندان تحت مراقبت می‌پنداشت و بیشتر وقت خود را در بیرون از خانه می گذراند. دیكنز به شکلی سیری ناپذیر و با علاقه‌ای خاص، رمانهای «توبیاس اسمولت»‌ و «هنری فیلدینگ» را می‌خواند. خانواده‌ دیكنز تا حدودی ثروتمند بودند و او برای مدتی در مدرسه‌ خصوصی «ویلیام گیلز‌» آموزش دید. اما این دوران رفاه ناگهان به سر آمد؛ زیرا پدرش پول زیادی را صرف امور تفریحی و حفظ موقعیت اجتماعی‌ خود نمود و سرانجام به علت بدهی، در زندان بدهکاران لندن، «‌مارشالسی‌»، زندانی شد.

دیکنز در سن 12 سالگی فکر می­کرد كه به اندازه‌ کافی بزرگ شده است. از این رو در کارخانه‌ قایق‌سازی مشغول به كار شد. او روزانه ده ساعت كار می كرد و با شش شلینگی که در هفته دریافت می نمود، مجبور بود کرایه خانه را بپردازد و به خانواده‌اش که به همراه پدر در زندان مارشالسی بودند، کمک کند.

بعد از مدتی، موقعیت مالی خانواده به واسطه‌ پولی که از خانواده‌ پدرش به ارث رسید، بهبود یافت. با وجود این، مادر چارلز به دلیل بدهی خود به كارخانه‌، او را از کار در آن محیط باز نداشت و البته، دیکنز هم هرگز مادرش را نبخشید؛ دلخوری و رنجش دیكنز از موقعیتی که در آن زندگی می‌کرد، درون‌مایه اصلی آثار او را شکل ‌داد. در این ارتباط دیکنز در رمان خود با نام «‌دیوید کاپرفیلد‌» - که به روشنی به شرح زندگی نویسنده می‌پردازد ‌- نوشته است :

«‌برای من هیچ‌گونه پند‌، تشویق‌، دلداری‌، یاری و حمایتی از سوی هیچ كس وجود نداشت؛ به گونه ای که امیدوار بودم زودتر به بهشت بروم‌»

در ماه می سال 1827، دیکنز در اداره‌ الیس و بلکمور به عنوان کارمند حقوق شروع به کار كرد‌. او از زمانی كه دانشجوی سال آخر بود، استعداد وکیل شدن را داشت؛ حرفه‌ای که بعد‌ها در بسیاری از آثارش، تنفر خود را از آن نشان داد‌. وی در سن 17 سالگی به عنوان تند‌نویس در دادگاه مشغول به کار شد

در سال 1830، دیکنز اولین عشق خود «ماریا بیدنل»‌ را ملاقات کرد؛ کسی که مدل شخصیت «دورا‌» در رمان «‌دیوید کاپرفیلد‌« بود. سرانجام، رابطه‌ عشقی آنها با نارضایتی خانواده‌ دورا روبرو شد. دیکنز در سال 1834‌، حرفه‌ روزنامه‌نگاری را در پیش گرفت‌. او از بحث‌های مجلس گزارش تهیه می‌کرد و با سفر به تمام نقاط كشور، پیکار‌های انتخاباتی را پوشش می داد‌. وی در سال 1836 با «کاترین تامپسون هوگارتس»‌ دختر «جورج هوگارتس»‌ ویراستار روزنامه عصر (evening chronicle‌) ازدواج کرد‌؛ ازدواجی که ثمره آن، ده فرزند برای چارلز دیکنز و همسرش بود

دیكنز برای مدت كوتاهی در خارج از انگلستان ( ‌1844 در ایتالیا و 1846 در سوئد) ساكن شد و پس از آن، فعالیتهای خود را را با نوشتن رمانهای «‌دیوید کاپرفیلد» (1849-50‌)، «‌خانه‌ متروکه» (1852-53)‌، «‌دوران سختی» (1854‌)، «دوریت کوچک» (1857‌‌)، «‌افسانه‌ دو شهر» (1859) و «‌انتظار بزرگ» (1861) ادامه داد. وی همچنین ناشر، ویراستار و یکی از نویسندگان اصلی روزنامه های «‌رواواژه» (1850- 59) و «تمام سال» (1858-70 ) بود‌

دیکنز در سال 1858 از همسرش جدا شد‌. در آن زمان، طلاق بویژه برای شخص مشهوری چون او، امری غیر قابل تصور بود؛. به همین دلیل، وی همسرش را به مدت بیست سال در خانه خود نگاه داشت؛ تا اینکه همسرش فوت کرد و در طول این مدت، در اماکن عمومی وانمود می كردند كه با یكدیگر مشكلی ندارند.

تفسیرهای اجتماعی

رمانهای چارلز دیکنز با وجود دارا بودن تمامی ویژگیهای یک رمان موفق، به تفسیر و نقد جامعه نیز می‌پردازند. دیکنز یک منتقد خشمگین نسبت به مسایلی همچون فقر و طبقه‌بندی‌های جامعه‌ مربوط به زمان سلطنت «ملکه ویکتوریا» بود. او در تمامی آثارش‌، تمرکز خود را بر انسانهایی با ویژگیها و شیوه‌ زندگی مشترک قرار می دهد. دومین رمان دیکنز‌ به نام «الیور تویست» (‌1839‌)‌ با توصیف هایش از فقر و جنایتهای شهری، خوانندگان را شوکه کرد و به ارائه تصویری شفاف و حقیقی از فضای كثیف لندن پرداخت. پس از آن با نشان دادن شرایط غم‌انگیز فاحشه ای به نام «نانسی‌»  تصویری از مرام انسانی چنین زنانی را در ذهن عموم خوانندگان بر جای گذاشت؛‌ زنانی که تا قبل از آن، مایه‌ بدبختی و تأسف تلقی می‌شدند؛ که نتیجه‌ سیستم اقتصادی و طبقه‌بندی ویکتوریایی بود.

فن نویسندگی

دیکنز در بیشتر داستانهایش با استفاده از شخصیت‌های آرمان‌گرا و عاطفی که در تضاد با واقعیت‌های زشت جامعه است‌، به توصیف رویدادها می پردازد. برای مثال، صحنه‌ مرگ نل کوچک در رمان «‌فروشگاه عجایب قدیمی» به طور باور نکردنی، خوانندگان معاصر را تحت تاثیر قرار می دهد. «چسترتون‌» نویسنده‌ انگلیسی در این مورد می‌گوید :

«‌این مرگ نل کوچک نیست‌، بلکه زندگی اوست‌؛ چیزی که من به آن اعتراض دارم».

چارلز دیکنز در رمان «الیور تویست»‌، تصویر پسری جوان و آرمانگرا را به نمایش می گذارد که از سرشت بسیار خوبی برخوردار است؛ به گونه ای که ارزشهای اخلاقی‌اش هرگز تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد.

دیکنز در بیشتر رمانهایش تمركز خود را بر شخصیتی آرمانگرا قرار می دهد؛ مانند «سامرسون» در خانه‌ متروکه و «دوریت»‌ در دوریت کوچک. این آرمانگرایی، تنها به روشنگری و برجسته کردن هدف اصلی دیکنز که نشان دادن وضعیت تاسف بار جامعه است، کمک می‌کند. او در رمانهای خود، به واقعیت‌های اجتماعی نیز می‌پردازد

دیکنز از اتفاقات غیر قابل پیش‌بینی هم استفاده می‌کند ‌(‌برای مثال، در رمان الیور تویست ناگهان مشخص می‌شود که او برادر‌زاده‌ گمشده‌ خانواده‌ای از طبقه‌ ثروتمند است و به طور ناگهانی، از خطر دسته‌ جیب‌برها نجات پیدا می كند)‌. این پیشامدهای غیر منتظره، محور اصلی رمانهای قرن هجدهم همچون «هنری فیلدینگ» بودند؛ رمانهایی که دیکنز بسیار دوست داشت. از نظر او این پیشامدها تنها وسیله‌ای برای طرح مسئله و نوشتن داستان نبود، بلکه به عنوان نشانه ای از انسانیت به شمار می رفت. وی بر این باور بود كه سرانجام، این خوبی است که برنده می‌شود؛ آن هم از راههای غیر منتظره‌

عناصر زیست نامه‌ای‌

در اغلب داستانها، شرح حالی از زندگی‌ خود نویسنده نیز به چشم می خورد، اما در مورد دیکنز، این امر بسیار برجسته و قابل توجه است؛ اگرچه او در تلاش است تا آنچه را كه خود، گذشته­ ننگین می‌داند، افشا نکند‌، «دیوید کاپرفیلد» یکی از نزدیکترین شخصیت‌ها به خود نویسنده است‌. صحنه‌های «خانه­ متروکه»، برگرفته از مشاجره های تمام نشدنی دادگاه و بحث‌های حقوقی حاصل از آن در دوره‌ ای است كه دیكنز، منشی دادگاه بوده است.

خانواده‌ دیکنز به دلیل فقر به زندان فرستاده شدند؛ داستان مشترکی که در بسیاری از کتابهایش وجود دارد. جزئیات زندگی در زندان «مارشالسی» كه در رمان «دوریت کوچک» آمده، به دلیل تجربه های خود دیکنز از این موقعیت است‌. نل کوچک در رمان «فروشگاه عجایب کهنه»، تصویری را از خواهر زن دیکنز به نمایش می گذارد. پدر «نیکلاس نیکل بای» نیز به احتمال زیاد، پدر خود دیکنز است؛ همانگونه که خانم «نیکل بای» شبیه مادرش است. شخصیت پرافاده و مغرور «پیپ» در رمان «انتظار بزرگ»، شباهتهای نزدیکی با خود نویسنده دارد‌. دیکنز از تجربه های دوران کودکی‌اش استفاده می كرد؛ اما از وجود آنها خجالت زده بود و نمی‌خواست فاش کند که آنها را در زندگی کثیفی که فقر برایش ساخته بود، تجربه كرده است.

شش سال بعد از مرگ دیکنز، «جان فارستر»،‌ زندگینامه‌ او را منتشر كرد‌. گذشته‌ ننگین او در دوران ویکتوریایی‌ می‌توانست شهرت و آوازه اش را لکه‌دار کند‌؛ همان‌گونه که برای تعدادی از شخصیت‌های رمان‌هایش، این اتفاق افتاد؛ و شاید این چیزی بود که خود دیکنز از آن می‌ترسید‌.

آثار دیکنز

دیکنز آثار بسیاری به شكل رمان و داستانهای کوتاه دارد. او بیشتر آثار معروف خود مانند «الیور تویست» را به صورت داستانهای زنجیره ای در روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌ها منتشر می‌کرد؛ که بعدها در قالب کتاب جمع‌آوری شدند


آقای پیکویک (The Pickwick Papers-1837)

الیور تویست (The Adventures of Oliver Twist- 1838 )

نیکلاس نیکلبی (The Life and Adventures of Nicholas Nickleby - 1839 )

دکان کهنه شگفت (The Old Curiosity Shop - 1840 )

بارنابی روج (Barnaby Rudge - 1841 )

سرود کریسمس (A Christmas Carol- 1843 )

مارتین چوزلویت (The Life and Adventures of Martin Chuzzlewit- 1844 )

دامبی و پسر (Dombey and Son- 1848 )

دیوید کاپرفیلد (David Copperfield- 1853 )

خانه غمزده (Bleak House- 1853 )

دوران مشقت (Hard Times: For These Times- 1854 )

دوریت کوچک (Little Dorrit - 1857)

داستان دو شهر (A Tale of Two Cities- 1859 )

آرزوهای بزرگ (Great Expectations- 1861 )

دوست مشترکمان (Our Mutual Friend- 1865 )

عبور ممنوع (No Thoroughfare- 1867)به همراه ویلکی کالینز

اسرار ادوین درود (The Mystery of Edwin Drood- 1870)


                               برای مطالعه متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید

شیوهٔ نوشتار

دیکنز نیز مانند بسیاری از رمان‌نویسان دیگر (جورج الیوت، امیل زولا، دفو و…) از روزنامه‌نگاری شروع کرد و سپس از واقعیت به خیال گرایید. وی نیز مانند دیوید کاپرفیلد را در حالی می‌نوشت که مقید به سخن دیگران بود. کارش در مقام گزارشگر مذاکرات پارلمانی به او سرعت و دقت آموخت. از گزارشگری به شکل آزادتری از روزنامه‌نگاری گروید: « طرح واره‌ هایی از بوز » در معنا مجموعه مقالاتی است که جریان تکامل رشد تدریجی این داستان‌سرا، شخصیت‌ آفرین و تحلیل‌گر محیط‌ ها و اشیا را به دست می‌دهد. او هرچند هرگز از روزنامه‌نگاری نبرید و همواره سردبیر مجلات و سرگرم نوشتن مقالاتی برای روزنامه‌ ها و سخنرانی‌ ها بود، اما اثر ذکر شده، مثالی روشن از کوشش روزنامه‌نگاری است در اعتلا بخشی به استعدادهای نویسندگی خویش.

دیکنز ارائه کننده عوالم شهر است. دگرگونی شهر – چه از لحاظ اقتصادی و چه اجتماعی – و چیرگی او بر توصیف این دگرگونی‌ها. در طرحواره‌ ها به وضوح این توانایی را می‌بینیم. توصیف یک عمارت یا مؤسسه از زبان دیکنز، چیزی ورای وصفی خشک و خالی است از عمارتی بی‌جان. او ناظر تغیرپذیری ظاهر است و چنان توصیف می‌کند که گویی این عمارت ساکن نیست. او اشیا را در قیاس جنبه‌های متحرک جامعه‌ای می‌بیند که در حال تبدل است. وقتی خیابان‌ های کثیف لندن را توصیف می‌کند چنین به ما می‌گوید: « نم همین قدر دزدانه و نرم فرود می‌آید که سنگفرش خیابان‌ها را چرب کند. » می‌گوید: « چراغ‌های گازی به علت مه سنگین و تنبلی که بر هر چیز می‌نشیند رخشنده‌تر می‌نمایند. » توصیف طرح‌واره‌ ها چیزی است بسیار سینمایی که از خودداری دیکنز در توصیف صحنه‌ های ساکن مایه می‌گیرد. اگر هم استثنایی بارز به چشم بیاید، بی‌گمان مؤید قاعده‌است.

طرح‌واره‌ هایی از بوز، از ذوق و استعداد کمدی دیکنز نیز جان می‌گیرد. او کمدی را به گونه‌ای توصیف می‌کند که ما متوجه تأثیر گرفتن او از این تجربه می‌شویم. بازیگران زن و دلقک‌ ها اغراق شده‌اند، اما این اغراق به طور قطع ملهم از مبادی تئاتر روزگار خویشند. یکی دیگر از استعدادهای نمایشی دیکنز، تأثر انگیزی و خوشمزگی است. یکی از طرحواره‌ های اولیه یعنی «مغازهٔ گروگیر» این تأثرانگیزی را به گونه‌ای شایان بیان می‌کند. در این اثر، هم تجزیه و تحلیل است و هم اقناع – که هم تفاهم برانگیز است و هم ترحم‌انگیز.

«دیوید کاپرفیلد» به دوران پختگی و کمال هنری دیکنز تعلق دارد. حجم انتقاد صریح اجتماعی در این رمان کمتر از نوشته‌های دیگرست. در این جا توجه نویسنده بیشتر به ماجراهای خانگی و روحانی است تا بی‌دادهای اجتماعی. هرچند با زندگی‌ای که خود نویسنده داشته‌است، طبعاً توجه به مسائل روانشناختی از دید اجتماعی بارز و آشکار است. خفت‌های شخصیت «پیپ» در این رمان، فرازجویی‌هایش، بزرگ‌منشی‌های به خود بسته‌اش و نیز ترقی و تنزلش همه سمبول‌های اجتماعی قابل شناخت‌اند. این رمان در آن واحد تصویر یک شخصیت خاص و یک تعمیم نیرومند است.

دیکنز در چند رمان بعدی دیگرش رنجی بر خود هموار می‌سازد تا از هرگونه راه‌حل ساده‌ای اجتناب کند. «دوران مشقت»، «دوریت کوچک»، «داستان دو شهر» و «آرزوهای بزرگ» دامنهٔ توقع خود را از خواسته محدود می‌کنند و از ما توقع ندارند که بنشینیم و همه کسانی را که اکنون پس از آن همه رنج، به رفاه رسیده‌اند، ببینیم. اگرچه پرداخت شخصیت‌های متعلق به طبقهٔ کارگر و مسائل صنعتی به شیوه‌ای زمخت و احساساتی انجام شود، هنر«دوران سختی» در نوعی صداقت دربارهٔ تقلید اجتماعی شخصیت داستان است. ما در این جا بر خلاف «خانهٔ قانون‌زده»، از پی تشریح تخریب، در رسیدن ساختمانی در مقیاس کوچک را نمی‌بینیم.


کودکی و نوجوانی

چارلز دیکنز در ۷ فوریه ۱۸۱۲ در لندپورت پورتسی متولد شد. او دومین پسر جان دیکنز، کارمند اداره کارپردازی بحریه بود. پدرش اهل لاابالی‌گری و وامداری بود و کار را به جایی رساند که او را به زندان مارشالسی انداختند. به همین دلیل دیکنز ۱۲ ساله را برای تأمین معاش خانه به کارخانهٔ واکس سازیِ «وارن» فرستادند. او تا آزادی پدرش از زندان هم‌چنان مجبور به کار بود تا بالاخره بعد از مراجعت پدر توانست به مدرسه بازگردد.

روزنامه نگاری و اولین رمان ها

دیکنز بعد از پایان دوره مدرسه در دفتر وکالتی مشغول به کار شد و پس از بررسی زندگی شلوغ و متنوع لندن، بر آن شد تا روزنامه‌ نگار شود. در این دوره، در شیوه‌ ای سخت از خلاصه‌نویسی، توانایی خود را نشان داد و در مارس ۱۸۳۲ در حالی‌که جوانی حدوداً ۲۰ ساله بود، خبرنگار امور عمومی و پارلمانی شد.

دیکنز در سال ۱۸۲۹ دلدادهٔ دختری به نام ماریا بیدنل شد، اما والدین ماریا او را از لحاظ اجتماعی در سطحی نازلتر از خود، یافتند. این دلباختگی و برخوردی دیگر با او در میانسالی دیکنز، بعدها در عشق شخصیت معروف رمانش «دیوید کاپرفیلد» به دختری به نام «دورا» بازتاب یافت.

نخستین طرح‌وارهٔ دیکنز به سال ۱۸۳۳ با پیوستن به «مورنینگ کرونیکل» به عنوان «ناهار در پوپلار» منتشر شد و در پی آن، طرح‌واره‌ های دیگر انتشار یافت. او در این سال‌ ها با پرسه در نواحی خارج از لندن و حضور در گردهمایی‌ های انتخابات مقدماتی مجلس و تهیه گزارش از آن، وارد زندگی اجتماعی ای شد که گسترش آن، سریع و لحظه به لحظه بود.

او در اوایل سال ۱۸۳۶، دو ماه پس از انتشار «طرح‌واره‌هایی از بوز»، با «کاترین هوگارت» ازدواج کرد و پس از آن برای نوشتن داستان زنجیره‌ایی که بعدها «نامه‌های پیکویک» نام گرفت، قرارداد بست. او پیش از آن سردبیری «بنتلیز مسیلانی» را پذیرفته بود که در آن، از سال ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ «الیور تویست» منتشر شد.

دیکنز در اوایل ۱۸۳۷، صاحب اولین فرزند خود از ده فرزند شد و در ماه مه، شاهد مرگ خواهر همسرش بود که از اوایل زندگی مشترک آن دو، با آن‌ها زیسته بود. یاد فقدان شدید او برای دیکنز بعدها در بیماری سخت «رز میلی» در الیور تویست بزرگ داشته شد.

فعالیت‌های اجتماعی

در سال ۱۸۳۸ از مدارس ارزان «یورکشر» دیدن کرد و در «نیکلاس نیکلبی»، دربارهٔ این اماکن نوشت. در همین روزها با زنی به نام آنجلا بروت کوتس آشنا شد و به دفاع از افکار بشر دوستانهٔ این زن پرداخت و کوشش اجتماعی خود را در خدمت اهداف او به کار بست. از جملهٔ این فعالیت‌ها تأسیس خانه‌ای برای زنان ساقط شده به سال ۱۸۴۷ بود. هر چند دیکنز در سال ۱۸۳۰ از بزرگان ادب آن روزگار محسوب می‌شد، اما او پس از آن نیز، از تلاش خود برای تاختن به بیداد و ستمگری و فخر فروشی، دست نکشید. دیکنز با بسط طرح اولیهٔ «ساعت آقای همفری»، داستانی بلندی با عنوان «دکان عتیقه چی» نوشت و هم‌چون گذشته، فریاد اعتراض خود را از به کارگیری کودکان در معادن، به گوش جامعه‌اش رساند و هم‌چنین طنز تمسخر علیه «توری‌ها» را در نوشته‌ های خود جای داد، کسانی‌که مخالف تصویب قوانین انسانی بودند.

سفر به آمریکا و فرانسه

در سال ۱۸۴۲ با سفر به امریکا و به رغم استقبال گرمی که از او شد، «یادداشت‌هایی از امریکا» و «مارتین چارلز لویت» را به قلم آورد که آمیخته‌ ای بودند از ستودنی‌ های بسیار امریکا و البته همهٔ آن‌چه که در نگاه دیکنز نفرت‌انگیز آمدند. وی در سال‌ های ۱۸۴۴-۱۸۴۵ نیز از ایتالیا دیدن کرد و در آن‌جا ناقوس‌ های جنوا، عنوان «بانگ ناقوس‌ها» را به ذهنش القا کرد، کتاب کوچکی که ضربه‌ای بزرگ به نفع مستمندان روزگارش زد. در پی بازگشت از ایتالیا، چندی سردبیر دیلی نیوز (اخبار روز) شد و برای بهبود وضع مدارس ژنده‌پوشان و لغو اعدام مجرمان در ملأ عام، کمر همت بست. (مدارس ژنده‌پوشان مؤسساتی بودند که در آن کودکان فقیر به رایگان آموزش می‌دیدند.)

«دامبی و پسر» را در پاریس و لوزان نوشت و بعد از نگارش رمان معروف «دیوید کاپرفیلد»، مجلهٔ خود «هاوسهولد وردز» (سخنان خانگی) را راه اندازی کرد. مجله‌ای که سبک سخن او بود، اساسی و انسانی. دیکنز در این ایام نویسندگی و روزنامه‌نگاری را با تئاتر – که اغلب به نفع مؤسسات خیریه برگزار می‌شد – در هم آمیخت.

دوران میان‌سالی

در سال ۱۸۵۱ به «تاویستوک هاوس» نقل مکان کرد که برای اسکان خانواده‌اش و خانوادهٔ همسرش که در ایام عدم حضور دیکنز در وطن با خانوادهٔ او زندگی می‌کردند، به حد لازم، بزرگ بود و پس از این جابه جایی نگارش «خانه قانون‌ زده» را آغاز کرد. دیکنز در سال۱۸۵۳ «سرود کریسمس» را که ده سال پیش از آن نگاشته بود، برای جماعتی ۲۰۰۰ نفری خواند و در سال بعد توانست با انتشار «دوران سختی» در فروش مجله‌ اش «هاوسهولد وردز» که این روزها افت کرده بود، هیجانی به وجود آورد و با شیوع وبا در سال۱۸۵۴، در همین مجله مصراً خواستار بهبود وضع بهداشت جامعه شد. وی پالمرستن و دولتش را به خاطر سوء ادارهٔ وحشتناک جنگ کریمه مورد انتفاد قرار داد و این انتقادها در بی‌کفایتی موصوف در «داریت کوچک» پی گرفته شد. او سرانجام موفق به خرید خانه‌ای شد که از کودکی در رؤیاهای خود می‌پروراند، خانه‌ای نزدیک راچستر – گذر هیل پلیس. اما در سال ۱۸۵۷ برای او واضح و عیان بود که ازدواج و زندگی مشترک او و همسرش به پایان خود نزدیک می‌شود. او که با شور و شوق بسیار، خواستار خوانش قطعاتی از کتاب‌هایش برای علاقه‌مندان بود، در بحران جدایی از کاترین قرار گرفت. کاترین به تشویق مادرش از دیکنز جدا شد و شایعهٔ وجود رابطهٔ نه چندان خوشایند بین دیکنز و «الن ترنان» هنرپیشهٔ جوان بر سر زبان‌ها افتاد. این شایعات و حرافی‌ها، دیکنز را برای دفاع از بی‌گناهی خود و ترنان، وارد عملی پر هیاهو و به دور از احتیاط کرد.

در اوایل ۱۸۵۹ مجله‌ ای تازه با عنوان «سرتاسر سال» که با«داستان دو شهر» آغاز می‌شد، منتشر کرد؛ اما فروش آن دچار افت شد و برای بازگشت به وضع قبلی، انتشار «آرزوهای بزرگ» به او کمک کرد.

مرگ

بی‌قراری دیکنز برای خلق اثر هم‌چنان باقی بود، اما سلامت او با خواندن‌ های پر از شیفتگی‌اش، روز به روز تحلیل می‌رفت. پس از سال ۱۸۶۰ (روزهایی که آرزوهای بزرگ قلم می‌خورد)، الن ترنان، گاه گاه در نزدش می‌ماند. در ۹ ژوئن ۱۸۶۵، دیکنز با سانحهٔ قطار مواجه شد که در مؤخرهٔ «دوست مشترک ما» به آن اشاره می‌کند، اما با این همه، کتاب‌خوانی‌ های او و سفرهایی که با این هدف داشت، ادامه یافت، چنان‌که حدود ۱۸۶۷-۱۸۶۸ دیگر بار به امریکا رفت. او از لحاظ مالی هیچ کم نداشت، اما از نظر جسمانی شکسته به نظر می‌رسید.

بی‌اعتنایی او به هشدارها (فلج جزئی – ناتوانی در خواندن حروف سمت چپ و لنگش روز افزون پای چپ) تا بدان‌جا پیش رفت که در سال ۱۸۷۰ اقدام به یک رشته کتاب‌خوانی جدید نمود. دیکنز در ۱۵ مارس برای آخرین بار «سرود کریسمس» را خواند و سرانجام در ۹ ژوئن ۱۸۷۰، در حالی‌که «ادوین درود» به پایان نرسیده بود، به طور ناگهانی از جهان رفت.


حقایقی ناگفته از زندگی چالرز دیکنز
آرزوهای بزرگ آقای بز*

مخترع کریسمس چه کسی است؟ کدام «بز» را می‌شناسید که رمان بنویسد؟ اسکروچ معروف تر است یا الیور توئیست؟ چطوری هنگام مرگ دختری به نام «نل» ده هزار آمریکایی همزمان ناله سر دادند؟
دوران کودکی دیکنز «بهترین روزگار بود و بدترین روزگار بود. دوران عقل بود و دوران جهل بود. بهار امید بود و زمستان ناامیدی بود. همه چیز در پیش روی گسترده بود و هیچ چیز در پیش روی نبود. همه به سوی بهشت می‌رفتند و  همه به سوی دوزخ رهسپار بودند. الغرض می‌توان گفت که آن دوره مثل دوره حاضر بود». این متن نمونه ای نثر دیکنز و شروع رمان «داستان دو شهر» است.
 
دیکنز در بچگی کرم کتاب بود و خصوصا ً به «تام جونز»، «رابینسون کروزوئه»، «دن کیشوت»، «ژیل بلاس» و «هزار و یک شب» علاقه ویژه ای داشت؛ «صدای بازی بقیه بچه‌ها از حیاط می‌آمد ولی من در رختخواب خودم می‌ماندم و کتاب می‌خواندم». وقتی 10 سالش شد، مجبور شد به خاطر زندانی شدن پدرش مدرسه را ول کند و 2 سال در یک blacking factory که معلوم نیست کارخانه واکس سازی بوده و با کارگاه سیاهکاری، روی جعبه‌های واکس برچسب بچسباند (دیکنز کار تبلیغاتی‌اش را از اینجا شروع کرد)؛ «پدر و مادرم از این کاری که با این حقوق ناچیز (کمتر از یک شلینگ در روز) پیدا کرده بودم، آن قدر خوشحال شدند که اگر در امتحان ورودی کمبریج اول می‌شدم، محال بود این قدر کیف کنند». دیکنز گاهی پول نهار خوردن نداشت و در ساعت استراحت ظهرش چند کیلومتر را تا کاونت گاردن گز می‌کرد تا دست کم به خوراکی‌های مغازه‌های آنجا خیره شود!
دیکنز در «خانه متروک» می‌گوید: «حتی اشخاص بزرگ هم اقوام تهیدست دارند» و الحق که این مرد بزرگ هم جز اقوام تهیدست چیزی در جهان نداشت. دایی‌های دیکنز که یکی دو تا گلبول قرمز اشرافی توی خون‌شان داشتند، حتی بعدها هم که او خیلی پولدار و مشهور شده بود، به خانه‌شان راهش نمی‌دادند و می‌گفتند «کلفت زاده» است.
دیکنز فقط یک سال در 10 _9 سالگی و در 3 سال در 15 _ 13 سالگی به مدرسه رفت (بعدا ً در زمان روزنامه نگاری تحصیلاتش را کامل کرد). پدرش خوشحال بود؛ که «تحصیلاتی ندارد ولی خودش چیزهایی یاد گرفته». پدر دیکنز کلا ً مرد خوشحالی بود: چارلز کوچولو را به اداره‌اش می‌برد و روی یک چهار پایه بلند می‌ایستاند تا برای همکارانش آواز بخواند و قصه بگوید. رابرت براونینگ و ویلیام میک پیس تکری دقیقا ً همسن و همشهری دیکنز با کودکی‌های بسیار مرفه و تحصیلات عالی بودند اما در نهایت به گرد پای دیکنز هم نرسیدند. واقعا ً هم دیکنز شانس آورد که مدرسه نرفت و گرنه با آن آی کیو برابر 180، فوقش یک دکتر یا مهندس یا وکیل معمولی شده بود.

چند حقیقت دیکنزی

* نام «دیکنز» در یک نمایشنامه شکسپیر هم ذکر شده، به معنای شیطان، شرارت و بدشانسی است.
*  7 پسر و 3 دختر داشت و همیشه همسرش را سرزنش می‌کرد که چرا نسبت به زن‌های دیگر این قدر بچه آورد! دیکنز که احساس نمی‌کرد این وسط تقصیری داشته باشد، آخرش هم سر پیری زنش را طلاق داد.
*  عشق «تنابز بالالقاب» بود و برای همه اطرافیانش (از جمله این 10 فرزند) اسم‌های مستعار بی‌معنی و من درآوردی‌ای درست می‌کرد.
* پدر دیکنز به خاطر مبارزات سیاسی علیه استعمار انگلستان به زندان نیفتاد بلکه به زهر مارفروشی‌ها بدهکار بود. البته زندان رفتن برای این خانواده از وضع خانه خودشان بهتر بود چون به صورت خانوادگی و حتی با خدمتکارشان در زندان زندگی می‌کردند. این که چطور پول خدمتکار را داشتند ولی پول زهرماری را نه، هنوز بر همگان پوشیده است.
* وسواس داشت. روزی «صدها بار» جلوی آینه می‌ایستاد و مو شانه می‌کرد. عین قرقاول یا طاووس لباس می‌پوشید (ظاهرا ً مختصری جلف بوده). فقط در راستای شمال به جنوب می‌خوابید. اگر در خانه چیزی سر جایش نبود، نمی‌توانست کار کند و در مهمانی، خانه دیگران را هم عین خانه خودش تمیز می‌کرد.
* صرعی بود و توصیفش از صرع (مثلا ً در برادر نابکار الیور توئیست) آن قدر دقیق است که در کتب پزشکی مثال زده می‌شود.
* عاشق خودش بود و خود را «گوهر درخشان انگلستان» می‌نامید.
* اولین کتابش «قصه‌های پیک ویک» و آخرینش «راز ادوین درود» است که ناتمام مانده و تا حالا عده زیادی ادعای ادامه دادنش را کرده اند.
* مشهورترین و پر فروش ترین داستان‌هایش، «سرود کریسمس» و «داستان دو شهر» هستند (نه الیور توئیست و دیوید کاپرفیلد).
* بلندترین داستانش Bleak House است که با اسم خانه متروک، سریالش را چند باری از تلویزیون دیده ایم.
* اثر مورد علاقه خودش دیوید کاپرفیلد است که می‌گویند خیلی به زندگی خود دیکنز نزدیک است.
* در همه قصه‌های دیکنز حداقل یک شخصت اصلی یتیم وجود دارد.
* دیکنز در 26 سالگی در یک جلسه فرانتس آنتون مسمر (مخترع هیپنوتیزم) شرکت کرد و در بقیه عمر به قول خودش بیماران زیادی را شفا داد.
* کلا ً آدم شوخی بود. سنت در مخفی داشتن در کتابخانه در انگلیس آن زمان رسم بود. در مخفی کتتابخانه دیکنز قفسه ای از کتاب‌های تقلبی با عناوین مسخره بود؛ مثلا ً کتاب  «دانایی‌های نیاکان» در چندین جلد (با عناوین «جهل»، «بیماری»، «خرافات»، «ابزارهای شکنجه» و ... ) و کتاب «فضیلت‌های نیاکان» با قطری بسیار اندک (می‌گفت کسی فضیلتی برای نیاکانش پیدا نکرده است).
 
 * دیکنز- صرف‌نظر از مدل چهره و ریشش- از تخلص (pen name) بز (Boz) برای نویسندگی استفاده می‌کرد
seemorgh.com
نویسنده :
تاریخ انتشار : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 19:12
بخش نظرات این مطلب
کد امنیتی رفرش
 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید